هلیا جون ، نفس مامان و باباهلیا جون ، نفس مامان و بابا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه سن داره

***هلیا جون ، نفس مامان و بابا***

روزانه های دخترم

سلام جیگر طلای من ، خوبی خوشی سلامتی مامانی اومدم برات بگم از 4 ماهگیت ، از واکسنت . واکسنی که سه روز به خاطرش تب داشتی ، همه ش توی بغل بودی و راه ت میبردیم و دستو پاهای کوچولوتو میشستیم . خلاصه این چند روز مامانی به زور استامینوفن روی پا بود تا اینکه بالاخره خوب شدی . یکشنبه خواهر خانوم عمو مولودی داشت ، کل دو ساعتی که اونجا بودیم سرپا بودم و به شما شیر میدادم ، اومدم خونه به بابایی گفتم دیگه بدون خودت هیچ جا نمیرم ، دیگه داشت گریه م میگرفت . بالاخره سه شنبه حالت بهتر شد . دختر گلم ، الهی قربونت برم ، شبا خیلی بیدار میشی ، تقریبا تا صبح هر نیم ساعت بیداری . بعضی وقتا شیر هم نمیخوری فقط میگی بغلم کن تا بخوابم ، دو روزه ...
16 خرداد 1393

چهارماهگی نفسم

سلام دختر شیرین مامان سلام قندعسلم سلام دختر خوشگل خود خودم چهار ماهگیت مبارک عسلم امروز صبح رفتیم مرکز بهداشت تا واکسنتو بزنیم ، ولی گفتن چون واکسن دوماهگیت رو نهم زدیم باید شنبه بریم . گل مامان ، واسه اولین بار یکشنبه رفتیم دکتر ، یادته گفتم به پوشکت حساسیت داشتی ، حساسیت نبود دقیقا اسمشو یادم نیست ولی داخل دهانت هم شده بود وقتی رفتیم دکتر گفت احتمالا محل شیر دهی هم ترک خورده که گفتم بله نمیدونستم همه از یه نوعه. نفسم ، وقتی حدودا دو ماهه بودی به روی شیکم برگشتی ولی الآن وقتی به روی شیکم میفتی میتونی خودت دستات رو بذاری کنارت و یه خرده سینه خیز بری ، مث امروز که کلی ذوقیدم فعلا وقت ندارم مامانی ولی حتما عکسش ...
8 خرداد 1393

و بالاخره خاطره بارداری و زایمان

دختر نازم ، امروز میخوام واسه ت از روز به دنیا اومدنت بگم ، روزی که خدای مهربون تو رو به من و بابایی هدیه داد ، روزی که من و بابایی با اومدنت خوشبخت ترین مامان و بابای روی زمین شدیم . یه روزی که 9 ماه منتظرش بودیم ، روز بوسیدن پاهای فرشته کوچولومون 8 بهمن 1392 وای که چقدر منتظرمون گذاشتی مامان . میخوام از روزی برات بگم که من و بابایی واسه آزمایش خون رفتیم . عسل مامان ، من 6 اردیبهشت پری شدم ،  طبق دوره م باید 3 خرداد دوباره پری میشدم  . هر روز که میگذشت و خبری نبود کلی جون میگرفتم تا جایی که طاقت نیاوردم و 6 خرداد که امروز میشه یک سال رفتم واسه آزمایش . بابایی داخل آزمایشگاه نیومد . رفتم داخل ، آزمایشو دادمو منتظ...
6 خرداد 1393

تولد مهیلا خانومی

دختر نازم سلام الهی قربون قد و بالات مامانی یکی دیگه از دوستای گلمون هم به دنیا او مد ، البته الآن 9 روزه که به دنیا اومده ولی از اونجایی که جنابعالی حسابی سر مامانی رو گرم کردی یادم رفته بود به وب گل دخملی سر بزنم . مهیلای ناز تولدت مبارک خاله جون ، مامانی به شما هم تبریک میگم . ان شاا... مهیلا ی گلم همیشه سالم و سلامت باشه و  خوب خوب شیر بخوره تا قوی بشه . http://mahilaa.niniweblog.com   ...
2 خرداد 1393
1